جهاندار شد پیش برتر خدای...

فردوسی «شاهنامه » جنگ بزرگ كیخسرو با افراسیاب
بخش 31

1401/02/22
|
22:26

جهاندار شد پیش برتر خدای

همی خواست تا باشدش رهنمای

همی گفت كای كردگار سپهر

فروزندهٔ نیكی و داد و مهر

از این شهریاری مرا سود نیست

گر از من خداوند خشنود نیست

ز من نیكوی گر پذیرفت و زشت

نشستن مرا جای ده در بهشت

چنین پنج هفته خروشان به پای

همی بود بر پیش گیهان خدای

شب تیره از رنج نغنود شاه

بدانگه كه برزد سر از برج ماه

بخفت او و روشن روانش نخفت

كه اندر جهان با خرد بود جفت

چنان دید در خواب كاو را به گوش

نهفته بگفتی خجسته سروش

كه ای شاه نیك‌اختر و نیك‌بخت

بسودی بسی یاره و تاج و تخت

اگر ز این جهان تیز بشتافتی

كنون آنچه جستی همه یافتی

به همسیایگی داور پاك جای

بیابی بدین تیرگی در مپای

چو بخشی به ارزانیان بخش گنج

كسی را سپار این سرای سپنج

توانگر شوی گر تو درویش را

كنی شادمان مردم خویش را

كسی گردد ایمن ز چنگ بلا

كه یابد رها ز این دم اژدها

هرآنكس كه از بهر تو رنج برد

چنان دان كه آن از پی گنج برد

چو بخشی به ارزانیان بخش چیز

كه ایدر نمانی تو بسیار نیز

سر تخت را پادشاهی گزین

كه ایمن بود مور از او بر زمین

چو گیتی ببخشی میاسای هیچ

كه آمد ترا روزگار بسیچ

چو بیدار شد رنج دیده ز خواب

ز خوی دید جای پرستش پر آب

همی بود گریان و رخ بر زمین

همی خواند بر كردگار آفرین

همی گفت گر تیز بشتافتم

ز یزدان همه كام دل یافتم

بیامد بر تخت شاهی نشست

یكی جامهٔ نابسوده به دست

بپوشید و بنشست بر تخت عاج

جهاندار بی‌یاره و گرز و تاج

دسترسی سریع