مشهورترین كسی كه آرای سقراط را در قالب فلسفی روشنی ریخت،و آنچه را كه فلاسفه پیشین آورده بودند گرفت،و آنچه را كه به نبوغ خلاقه خود دریافته بود بر آن افزود و از آن مجموعه ای واحد پدید آورد كه دارای اجزایی محكم و بنیانی استواربود افلاطون بود
نویسنده : علی شالچیان
سقراط، جام زهرى را كه براى دفاع از عقیده خود و گواهى دادن بر حقیقت، برگزیده بود سركشید. او تازه دیده برهم نهاده بود كه اندیشه هایش شكوفا شد. افكار سقراط چند اصل مهم را در فلسفه به وجود آورد، و یكى از مهم ترین آن ها این است كه عالم محسوسات همه عالَمِ وجود نیست؛ زیرا عالم دیگرى نیز هست، كه حقایق اشیاء -كه ما با حواس خود جز سایه هایى از آن ها را در این عالم درك نمى كنیم- در آن ساحت است، و آن عالم مثل و افكار مجرد و حقایق ازلى است. دیگر آنكه آدمى در پى سعادت است، و بر اوست كه تعریف درست آن را دریابد، و به خاطر وصول به آن، ارزش عدالت و شجاعت و عفت و حكمت و فضایل دیگر را بشناسد. اجتماع را نیز نظامى است كه مردم آن باید بدان مقید باشند، تا سعادت افراد و قدرت و بقاء دولت تأمین شود.
مشهورترین كسى كه آرای سقراط را در قالب فلسفى روشنى ریخت، و آنچه را كه فلاسفه پیشین آورده بودند گرفت، و آنچه را كه به نبوغ خلاقه خود دریافته بود بر آن افزود و از آن مجموعه ای واحد پدید آورد كه داراى اجزایى محكم و بنیانى استواربود افلاطون، حكیم الهى و معلم ارسطو، بود. مهم ترین اندیشه هاى فیلسوفان به افلاطون بازمی گردد.
افلاطون در آتن به سال 427 ق. م. در خاندانى اصیل، زاده شد. در كودكى از تربیتى شایسته، كه شایان فرزندى از خاندان اشراف یونان بود، برخوردار گردید. در بیست سالگى به سقراط پیوست، و مدت هیجده سال ملازم او بود. سپس از جزیره كرت (اقریطس) و جنوب ایتالیا و سیسیل (صقلیه) و مصر دیدن كرد. در سال 387 در آتن مدرسه اى گشود و به تعلیم آغاز كرد. ولى دوبار به خاطر سفر به سیراكوز، درس را تعطیل كرد. آرزوى او از سفر به سیراكوز، این بود كه آراء سیاسى خود را، كه مى گفت باید فلاسفه حاكم باشند، در آنجا به كار دارد، اما در هربار شكست خورد و بازگشت، و بار دیگر به دنبال كردن اندیشه هاى فلسفى خود پرداخت، تا در سال 348 جهان را وداع گفت.
مدرسه ای كه افلاطون تأسیس كرد، مدرسه به معنى حقیقى آن نبود، بلكه محلى بود كه گروهى از دوستان و شاگردانش براى بحث و فحص، در یك محیط علمى، و آماده كردن مردانى براى اداره شئون مدینه بر وفق مقتضاى عقل، گرد مى آمدند.
اخلاق از منظر نظر افلاطون، از شاخه های سیاست وتدبیر است. او پس از غور در عدالت اجتماعی، به عدالت فردی متوجه شد كه تعبیر دیگری از اخلاق است. ارزش در نظر افلاطون از سه چیز تجاوز نمی كند: 1- زیبایی، 2- عدالت، 3- حقیقت؛ و جامع میان این سه، خیر و نیكی است.
افلاطون گاهی اخلاق را از مقوله جمال و زیبایی دانسته است و گاهی آن را از مقوله عدالت ذكر كرده است. اینكه او می گوید اخلاق از مقوله جمال و زیبایی است مقصود او زیبایی حسی نیست كه در گل و چیزهای دیگر دیده می شود، بلكه زیبایی كار و عمل انسان است كه از روح زیبا سرچشمه می گیرد.
اخلاق افلاطون مبتنی بر جستجوی سعادت و نیكبختی است. از منظر او، بالاترین خیر انسان توسعه و پیشرفت حقیقی شخصیتِ انسان به عنوان موجودی عقلانی و اخلاقی، رشد و پرورش صحیح نفس او، خوشی و آسایش هماهنگ كلی زندگی است. وقتی كه نفس آدمی در حالتی است كه باید در آن باشد، در آن صورت انسان نیكبخت و سعادتمند است.
در دیدگاه وی، شرّ و بدكاری نتیجه جهل است. از این رو، وی معتقد بود كه مردم باید به دو چیز تعلیم داده شوند؛ یكی عادات ارزشمند و با فصیلت را فراگیرند و از سوی دیگر قوای ذهنی و عقلی خود را با فراگیری ریاضیّات و فلسفه پرورش دهند و مردمی كه استعداد عقلی برای درك معارف مطلوب را ندارند و نمیتوانند بفهمند زندگی خوب و خیر چیست باید از اهل حكمت تقلید كنند.
در نظریه افلاطون، نفس یا روح آدمی دارای سه قوه است و متناسب با هریك فضیلتی وجود دارد. این قوا عبارت اند از: 1- قوه شهوانی كه فضیلتِ مختص آن اعتدال است؛ 2- قوه روحانی كه فضیلت مختص آن شجاعت است؛ 3- قوه عقلانی روح كه فضیلت مختص آن حكمت است.
آن دسته از تألیفات افلاطون، كه براى تعلیم رسمى شاگردان مكتب او به كار مى رفته است، به دست ما نرسیده است. آنچه به دست ما رسیده، مجموعه مكالماتى است كه براى عامه مردم نوشته است. مورخان تاریخ فلسفه، كوشیده اند تا این مكالمات را به نحوى ترتیب دهند، كه مبیّن تطور اندیشه او نیز باشد.