ازین پس قصد داریم فصلی را برای شما عاشقان زبان پارسی بگشاییم پیرامون گرامی ترین اثر حماسی ایران و جهان یعنی گنجینه حكمت در شاهنامه فردوسی و هر از چند گاهی را در محضر بزرگ حكیم ایران زمین بگذرانیم.
نویسنده : ارسطو جنیدی
با درود و سلام بر فرزندان ایران.
در این سلسله مطالب از طرح موضوعات سنگین و بسیار پیچیده ادبی در باب اسطوره شناسی و تعریف حماسه و ویژگیهای آن در می گذرم و می كوشم حكمتهای نظری و علمی در سخن حكیم ارجمند میهنمان را بیان كنم و عزیزانی را كه مشتاق به كسب اطلاعاتی جامع در باب مفاهیم بزرگی چون اسطوره و حماسه هستند به مطالعه كتب گرانسنگ دانشمندان ایرانی و ایرانشناسان بزرگ جهان دعوت می كنم.
از آنجا كه نگاه ما در این سلسله مطالب نگاه حكمت آموزانه و دریافت درسهای زندگی در دل شاهنامه است، لازم است كه هر قسمت را نامگذاری كنیم و هر بار به حكمتهای شاهنامه در باب آن موضوع خاص بپردازیم.
از آنجا كه پروردگار جان جهان است و پرتوی وجود پاك خداوندست كه به هرچیز بركت می بخشد، ما نیز به پیروی از حكیم بزرگوارمان و نیز از باب خجسته ساختن كلام، نخستین بخش مطالبمان را به ستایش خداوند در شاهنامه و معرفی حضرت حق در این كتاب عزیز اختصاص می دهیم.
شاهنامه والاترین و كامل ترین اثری است كه جهان بینی ایرانیان در طول تاریخ را نشان می دهد.
در دیدگاه ایرانیان خداوند یگانه و یكتاست. به گواه تاریخ، ایرانیان تنها قوم متمدن جهان باستان بودند كه هرگز شرك و چند خدایی و رب النوع پرستی در بین آنان وجود نداشت و این از مهمترین افتخارات نیاكان ماست كه در طی هزاران سال همواره موحد و یكتاپرست بوده اند. این اعتقاد به خداوند تنها یك باور نظری صِرف نیست، بلكه به محض باور پیدا كردن به خداوند بزرگ عالم، الزامات عملی و اخلاقی هم به دنبال این باور زیبا خواهد آمد. اگر خداوند دانا و نیرومندی را باور داریم كه دانش و قدرتی برتر از او وجود ندارد، پس باید بنده پاك او باشیم، از گناه دوری كنیم و با انجام كارهای نیك به او تكیه كنیم و از غیر از او نهراسیم.
بنگرید كه چقدر زیبا و استادانه، فردوسی حكیم این دو نكته را تنها در یك بیت بیان فرموده است.
در حضور فغفور(=پادشاه) چین از ویژگیهای اخلاقی و باورهای ایرانیان سخن به میان می آید و ایرانیان چنین وصف می شوند:
همه یكدلانند، یزدان شناس
به نیكی ندارند از كس هراس
نكته ای دیگر نكته در باب خداشناسی ایرانیان آن كه ایرانیان بنیانگذاران درخشان ترین نگاه فلسفی به خداوند بودند و آن نگاه در یك كلمه فلسفی خلاصه می شود كه عبارت باشد از ((وحدت وجود)).
خداوند در نگاه ایرانی، نه تنها روح عالم هستی است، بلكه در تمامی ذرات هستی حضور دارد و هستی كل عالم، برگرفته از هستی والای اوست:
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه ای، هرچه هستی تویی
در جهان بینی ایرانیان، بر خلاف تفكر فلاسفه مشایی یونان، خداوند عالم را رها نساخته و انسان را به حال خود وانگذارده است. بلكه لحظه به لحظه با اوست، در كنار اوست و رهنمای انسان است و عاشق انسان. خداوند اراده فرموده كه انسان به سبب گوهر عقل پی به شناخت راه درست ببرد، به نیكی گراید و از بدی بپرهیزد. او نه تنها به جسم و تن انسان روزی می بخشد و عالم ماده را برای انسان محیا و رام می سازد، بلكه به سبب هدیه كردن والاترین گوهر هستی یعنی خرد به انسان، نور هدایت خویش را فرا راه او قرار داده است:
خداوند نام خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خرد و عقل نعمتی است بی مانند كه خاص انسان است. این گوهر تابناك را ایزدا دادار از میان تمامی آفریده های خویش تنها به ما ارزانی فرموده است. پس ستایش خرد نیز ستایش ایزد جهان آفرین است و زیباترین ستایش اوست. زیرا بشر خداوند را شكرگزار است به سبب لطفی كه فقط در حق بشر روا داشته شده و هم چنین نشانی است از این كه انسان قدر این گوهر یكتا را نیك می داند.
گوهر خرد آن قدر گرامی و ارزشمند است كه بدون خرد انسان به پست ترین درجات سقوط می كند. زیرا این خرد است كه تشخیص می دهد برتری نیكی را بر بدی. این خرد است كه انسان را از اهریمن دور می كند. این خرد است كه اگر از آن سرپیچی كنیم تازیانه های پشیمانی را بر گرده روان خویش حس خواهیم كرد. خردورزی یعنی انسان بودن. اگر خرد در مغز انسان نباشد چنان دیوانه خطرناكی خواهد بود كه حتی نزدیك ترین خویشاوندان او نیز از وی خواهند گریخت و حتی نسبت خود را با فرد بی خرد و دیوانه كتمان می كنند.
خرد چشم جان و روان آدمی است. همانسان كه تن آدمی را چشمی است بس عزیز و به قول ابن سینا، گرامی ترین حس پنجگانه جسم آدمی حس بینایی است، روح و روان ما هم چشمی است (( خرد )) نام.
اگر امروز به چشم خرد نگاهی به عالم نیفكنیم، رستاخیز نابینا از خاك برخواهیم خاست.
این خرد است كه نه تنها در این جهان، كه حتی در رستاخیز نیز دستگیر آدمی خواهد بود. خرد در سه بخشایش الهی خود را بیش از دیگر موارد متجلی می كند: چشم و گوش و زبان.
این كه چه می بینیم و چه می شنویم و چه می گوییم. این سه تجلی بیش از هرچیز فریاد بر می آورند كه بهره مندی آدمی از این گوهر تابناك را چه میزان و پایه ایست. و همچنین سپاس آدمی است از خداوند متعال.
اگر شادمانی را جویا باشیم باید از خرد پیروی كنیم و اگر نكردیم، اندوه و غم دستاورد سرپیچی از فرمان خرد و عقل است:
كنون ای خردمند وصف خرد
بدین جایگه گفتن اندرخورد
كنون تا چه داری بیار از خرد
كه گوش نیوشنده زو برخورد
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی وزویت غمیست
وزویت فزونی وزویت كمیست
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یك زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد
كه دانا ز گفتار از برخورد
كسی كو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از كردهٔ خویش ریش
هشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه داند ورا
ازویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد ببند
خرد چشم جانست چون بنگری
تو بیچشمِ جان، آن جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است وگوش و زبان
كزین سه رسد نیك و بد بیگمان
خرد را و جان را كه یارد ستود
و گر من ستایم كه یارد شنود
حكیما چو كس نیست گفتن چه سود
ازین پس بگو كافرینش چه بود
تویی كردهٔ كردگار جهان
ببینی همی آشكار و نهان
و نكته لطیف دیگری كه فردوسی بزرگ چه زیبا بدان اشاره فرموده:
آنچه موجب پویایی و رشد و تعالی عقل و خرد آدمی می شود دانش است.
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر كس بگوی
و چه دلپذیر می فرماید كه اساساً پروردگار جهان چیزی گرامی تر از دانش نیافریده است، اگر از دانش تن زدی، با مرده ای بی مقدار برابر شده ای:
ز دانش به، اندر جهان هیچ نیست
تن مرده و جان نادان یكیست
فرد دانا آن كس است كه بر لب دریای دانش مقیم است و هر روز از آن آب گوارا می نوشد. تشنگی او از این دریای آب شیرین بی همتا را انتهایی نیست. گویی او هرچه می نوشد نه تنها سیراب نمی گردد كه به عكس، بیشتر و بیشتر تشنه می شود.
دانستن و كسب آگاهی برای فرد دانا هرگز سیری پذیر نیست. او از آموختن آسوده نخواهد شد. زیرا سعادت دنیوی و اخروی را در كسب خرد می داند، و راه باور كردن خرد، دانش است:
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یك زمان نغنوی
و چه گنجینه ای برتر از سخن كه ناب برترین سخن گویان وجدان آگاه بشری كه زلال ترین حقایق دانش را بر بشر هدیه می كنند. اگر به دیدار والاترین شكوفه های دانش كه بر درخت آگاهی رویده است توفیق یابیم، آنگاه حقیقتی شگرفت پیش چشمانمان جلوه خواهد كرد و آن حقیقت اینست كه دانایی را پایانی نیست:
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی كه دانش نیاید به بن
خرد نیكوترین تجلی لطف یزدان به ماست، اما حتی خرد نیز راهی به شناخت خداوند متعال ندارد. خداوند در نگاه ایرانی، چنان والاست كه حتی از توصیف نیز بیرون است و كوشش برای سنجش ذات والای او در ترازوی عقل، سبكسری محض است.
تمثیل فردوسی بزرگ در این باب بینهایت زیباست:
ترازو را فردی بسیار دانا و دقیق و توانا می سازد. حال آیا امكان پذیر است كه آنچه در این ترازو می نهند بتواند پی ببرد به كنه ضمیر این ترازوساز برده و از قدرت و دانش او آگاه شود؟ صد البته كه هرگز چنین چیزی ممكن نیست.
خرد در ترازوی عظمت الهی سنجیده می شود، حال چطور ممكن است خردی كه در ترازو وزنش می كنند خود بخواهد صاحب ترازو را بسنجد و وزن كند؟
خرد را و جان را همی سنجد او
در اندیشه سخته كی گنجد او؟
و این استفهام انكاری لطیف حكیم عزیزمان در این بیت، بر استحكام این تمثیل بدیع می افزاید.
پس در برابر عظمت خداوند باید خاكسار بود و از این خیال گستاخانه كه خرد را راهی به شناخت او هست، پرهیز كرد. در یك نگاه كلی فردوسی بزرگ كه نماینده تام و تمام اندیشه ایرانی است چنین می گوید: خرد پی به وجود خداوند می برد و در برابر عظمت او كُرنش می كند اما شناختن خداوند هرگز با خرد ممكن نیست.
ازین پرده برتر سخنگاه نیست
به هستی مر اندیشه را راه نیست
این نگاه زیبای ایرانیان به عالم هستی و وجود خداوند و جایگاه منیع عقل، بعد از ظهور آیین مقدس اسلام، توسط آموزه های قرآن كریم نیز مُهر تایید خورد و می توان گفت این سخنان فردوسی بزرگ هم آوردگاه جهان بینی ایرانیان باستان است و هم نمود جهان بینی ایرانیان مسلمان و دلباختگان قرآن كریم.
در اینجا نخستین آوردگاه گنجینه حكمت در شاهنانه را پایان می بخشیم و در فرصتهای دیگر باز هم به پیشگاه بزرگ درفشدار فرهنگ اهورایی ایران بار خواهیم یافت.
و درود بر روان بلند حكیم بی همتای ایران و فرزندان ارجمندش.