باربارو بازرگانی ونیزی ست كه در فاصله سالهای حكومت حسن آققوینلو تا سالهای سلطنت شاه طهماسب صفوی از ایران دیدن كرده است.
نویسنده : مهرنوش محتشمی
در روزگار گذشته ، برای شناخت هرچه بهتر تاریخ هر ملت، شناخت تاریخ ملل مجاور نیز لازم بود. بنابراین حكومتها به ایجاد روابط دوجانبه با دول دیگر تمایل پیدا كردند و برای انكار ، سفیرهایی مبادله كردند . برخی از این سفیرها برای آگاه كردن دولت و هموطنان خود از روند كارشان، به تشریح جریان سفر خویش پرداخته و سفرنامههای گرانسنگی به یادگار گذاشتهاند. جوزافا باربارو نیز یكی از این افراد است .
بارابارو در فاصله سالهای حكومت اوزون حسن آق قویونلو(882-856 هـ.ق.) تا سالهای سلطنت شاهطهماسب صفوی (984-930 هـ.ق.) به ایران آمد. انگیزه اصلی سفر او دلایل سیاسی بود . او از طرف جمهوری ونیز فرستاده شده بود تا بر اثر اتحاد با ایران، امپراتوری عثمانی را تحت فشار قرار داده و از توسعه و بسط قدرت عثمانیان جلوگیری كنند.ارتباط نزدیكی كه جمهوری ونیز از زمان اوزون حسن تا اوایل حكومت صفویه با ایران پیدا كرد، در حقیقت ادامه روابطی بود كه ایلخانان با فرمانروایان مسیحی و بویژه جمهوریهای ایتالیا داشتهاند. منتها در این دوره ونیز بیش از دیگران با عثمانیان درگیر و طالب همپیمانی با ایران بود. پیوندهای خانوادگی اوزون حسن با امپراتوری طرابوزان پای او را به سیاست جهانی باز كرد. هرچند فرمانروای آق قوینلو در این دوره امیر ناحیهای كوچك بود، ولی افزایش تهدید عثمانیها وی را وارد دیپلماسی پیچیده اروپا كرد. بنابراین دولتهای آق قوینلو و ونیز به مبادله سفیر پرداختند. این مهم باعث شد ونیزیان از جمله جوزافا باربارو قدرت نظامی اوزون حسن را با شرح و بسط زیادی توصیف كنند.
سفرنامه باربارو دقیق و باارزش است زیرا باربارو مردی موشكاف و بصیر بود. او طی سفرهای اول خود به شرق با زبانهای تركی و پارسی آشنایی كافی یافت. سفرنامه باربارو، مطابق دو سفر او به شرق، به دو بخش تقسیم میشود. ولی تعیین زمان دقیق مسافرت او مشكل است. بخش اول سفرنامه او، شامل سفر وی به تانا، تلاش بینتیجه او و همراهانش برای دست یافتن به گنج را بازگو میكند. بخش دوم این سفرنامه نیز درباره ایران است.
باربارو در تایید درستی گفتار و سلامت نگارش خویش خواننده را متقاعد میسازد كه اطلاعات ارائهشده از طرف او عین واقعیت است. بنابراین جهت اطمینان بخشیدن به سخن خود، گاهی اوقات به شواهدی اشاره میكند. مهمترین نگرش باربارو درباره ایران، وصف شهرها است كه در آن به تشریح جامعه، آب و هوا، كسبوكار، زندگی روزمره، موقعیت جغرافیایی، اقتصاد كشاورزی و... پرداخته است.
قسمت اول سفرنامه باربارو شامل سفر وی به تانا، بیشتر بهصورت اثری جغرافیایی نمایان است. اما قسمت دوم، شامل سفر باربارو به ایران، از جنبه تاریخی بیشتری برخوردار است. شیوه نگارش باربارو توصیفی است. او در شرح سفر، خواننده را با متن خود همراه میكند. به حدی كه خواننده تصور میكند كه با باربارو همسفر شده است. وی هرگاه كه وارد شهر یا روستایی میشود، آنجا را با تمام ظرافت و دقت معرفی میكند. بهعنوان نمونه در معرفی شهر ماردین، كه آن را جزو قلمرو اوزون حسن میداند، راه ورودی، دروازه، دژ، ساكنین، پارچهها و بیمارستان شهر را توصیف میكند. باربارو در عین سادگی بیان وقایع و حوادث تاریخی، اطلاعات ذیقیمتی به خواننده ارائه میدهد و رخدادهای تاریخی را بهطرز آشكاری بیان میدارد. همانند شرحی كه درباره پذیرایی شاه از خود آورده است.
نكته جالب توجه در سفرنامه باربارو، واقعیتگرایی اوست. وی نقل میكند تنها آنچه را كه دیده، شنیده یا به آن اطمینان داشته، به نگارش درآورده است.
در پایان به عنوان نمونه ای از این سفرنامه ، به شرح عبور باربارو از كاشان، قم و یزد اشاره میكنیم، بهویژه دیدار او از شهر یزد برای آشنایی با اوضاع اقتصادی این شهر در آن عصر قابلتوجه است.
«پس از اصفهان به شهری پرجمعیت رسیدیم به نام كاشان و در آنجا پارچههای ابریشمی و نخی چندان فراوان بهدست میآید كه هركس در یك روز به ارزش ده هزار دوكات میتواند از این پارچهها فراهم كند. پیرامون شهر نزدیك سه میل است. دارای حصار و حومهای زیبا و وسیع است. پس از آن به شهری رسیدیم به نام قم این شهرجای پیشهوران نیست زیرا مردم قم با كشاورزی گذران میكنند و این شهر دارای تاكستانها و باغهای فراوان و خربزههای بسیار خوب است. خربزهها چنان بزرگ است كه وزن پارهای از آنها به سی پوند میرسید: از بیرون سبز، از درون سپید و از شیرینی چون قند است. شهر قم دارای بیست هزار خانه است. از آنجا راه خود را دنبال كردیم و به یزد رفتیم و آن شهر صنعتگرانی است كه پارچههای ابریشمی و نخی و پشمی و مانند اینها میبافند. شاید كسانی چنین پندارند كه در پارهای از موارد من در نقل وقایع از حد راستی تجاوز میكنم. با این همه كسانی كه یزد را دیدهاند میدانند كه آنچه درباره آن میگویم سراپا راست و درست است. حصار پیرامون این شهر پنج میل است و دارای حومهای بسیار وسیع و با این همه مردم همه به نساجی و بافتن پارچههای گوناگون ابریشمین سرگرمند و ابریشم را از استرآباد، از نواحی جغتای و از راه دریای باكو وارد میكنند.
بهترین آنها از یزد میآید و یزدیان با كار و كوشش خویش مقدار مهمی از این پارچهها را به هند و ایران و جغتای و چین و ماچین و بخشی از ختا و تركستان صادر میكنند. به كسانی كه پارچههای ابریشمین خوب و خوشبافت سوریه را میخرند بگو بروند و پارچههای ابریشمی یزد را برگزینند. هنگامی كه بازرگانی برای خرید كالا به این شهر میآید در یك تیمچه ی بزرگ فرود میآید كه در پیرامونش حجرهها و در میانش فضای چهارگوش كوچكی است با دكانها و دو در كه در برابرش زنجیر كشیدهاند تا اسبها از میان آنها نگذرند. آن بازرگان و شریكانش اگر با محلی آشنا باشند در آنجا فرود میآیند وگرنه در هریك از این حجرهها كه بخواهند مینشینند. مساحت هر حجرهای شش پای مربع است و اگر این عده عبارت باشند از جمعی تاجر كه هریك به دادوستد كالای گوناگون اشتغال دارند، هریك در حجرههای خاص خود فرود میآید. یك ساعت پس از برآمدن آفتاب كسانی با پارچههای ابریشمی و دیگر كالایی كه بر دست گرفتهاند بی آنكه سخن گویند اینجا و آنجا میگردند و اگر بازرگانان چیزی دیدند و به خریدنش راغب شدند، فروشنده را نزد خود میخوانند و به كالایش كه بهای آن روی كاغذی نوشته و به آن دوخته شده است، مینگرند. بازرگان اگر جنس را پسندید میخرد و درون حجره كوچك میافكند و فروشنده را بیآنكه سخنی با وی بگوید مرخص میكند زیرا تحویلدهنده كالا صاحب حجره را میشناسد و بیهیچ پرسشی راه خود را در پیش میگیرد و این دادوستدها تا نیمروز ادامه دارد و بعد از ناهار فروشنده میآید و پول خود را میستاند و اگر روزی فروشنده نتواند كسی را بیابد كه كالایش را به بهایی كه تعیین كرده است بخرد، روز دیگر برمیگردد و الی آخر. میگویند كه شهر هر روز به دو خروار ابریشم نیاز دارد كه به حساب ما بالغ بر ده هزاربار است اما درباره مقدار پارچههای پشمی و نخی و مانند اینها چیزی نمیگویم زیرا اگر مقدار پارچههای ابریشمی را قیاس بگیرید بهآسانی حدس خواهید زد كه مقدار دیگر منسوجات از چه قرار است.»