كارلوس فوئنتس نویسنده مكزیكی و یكی از سرشناسترین و پر آوازهترین نویسندگان اسپانیایی زبان بود. آثار او به بسیاری از زبانها ترجمه شدهاند.كتاب زندانی لاس لوماس اثری از این نویسنده است .
درباره نویسنده : كارلوس فوئنتس نویسنده مكزیكی و یكی از سرشناسترین و پر آوازهترین نویسندگان اسپانیایی زبان بود. آثار او به بسیاری از زبانها ترجمه شدهاند.
در 29 سالگی نخستین رمان خود با عنوان «جایی كه هوا صاف است» را منتشر كرد. آخرین رمان فوئنتس ولاد نام دارد كه در زمان حیاتش به چاپ نرسید. فوئنتس دربارهٔ این رمان گفته بود كه این كتاب داستان زندگی یك خونآشام است. ولاد از اقامت خود در اروپا خسته میشود و به مكزیكوسیتی سفر میكند.
كتاب زندانی لاس لوماس اثری از این نویسنده است .
پشت جلد كتاب آمده است:
آن شب خواب وحشتناكی دیدم. خواب دیدم این جماعت تا ابدالاباد توی خانهی من میمانند، یكسر این میرود و آن یكی میآید، نسل پشت نسل، بیتوجه به سرنوشت وكیل شیكپوشی كه من باشم، یعنی این بچه قرتی لاس لوماس دچاپولتیك. آنقدر میمانند تا من بمیرم. شما هم بخواهید یا نخواهید باید گوش كنید. اگر من زندانی لاس لوماس هستم، شما زندانی تلفن مناید؛ به من گوش میدهید.
درباره كتاب زندانی لاس لوماس :
زندانی لاس لوماس داستانی است از احوال جامعه مكزیك و انقلاب مكزیك و بازتاب آن در جامعه. فوئنتس از جمله نویسندگانی است كه به خوبی به كنه انقلاب آشنا است. او هیچگاه از موافقان انقلاب نبود چرا كه به خوبی آگاه بود كه انقلاب نه تنها فرزندان خود را میخورد بلكه باعث پرورش عدهای تازه به دوران رسیده نوكیسه نیز میگردد.
زندانی لاس لوماس داستان یكی از این نوكیسهگانی است كه به لطف نابسامانیهای اقتصادی – سیاسی جامعه به ثروتی رسیده است. نوكیسهگانی كه فارغ از آشوبها و نابسامانیهای اجتماع در محدودهای خاص، دنیای رنگی خود را ساختهاند و از پشت پنجرههای قصرهای زیبای خود ناظر دنیای آدمیان بدبخت هستند.
این گروه فرصتطلب كه روز به روز بر ثروتشان افزوده میشود و ضمن این از جامعه سنتی خود فاصله میگیرند و بر شكاف بین خود و قشر فقیر جامعه میافزایند. اما نكته جالب اینكه فوئنتس ضمن نقد این قشر تازه به دوران رسیده از طبقه فرودست جامعه نیز طرفداری نمیكند. فوئنتس در این داستان این سوال را در ذهن خواننده خود ایجاد میكند كه:
اصولا انسانهایی كه از روستا به شهر آمدهاند آیا در خور توجه و همدردی هستند یا نه؟
روستائیانی كه از زمین و كار و ریشه و هویت خود كنده میشوند و در اطراف شهرها به زاغه نشینی روی میآورند… بیكاری، فقر، فساد و هزاران بدبختی دیگر كه دامان هر دو دسته را میگیرد. موردی كه در جامعه خودمان نیز شاهد آن هستیم.
آثار فوئنتس به رغم غنای ادبی بسیار از مسائل بومی و اجتماعی و سیاسی قابل توجهی نیز بهرهمندند. در واقع آثار فوئنتس دارای لایههای بسیاری است كه آگاهی بر آنها نیازمند دقت و تمركز فراوان است.
در خلاصه ی این رمان باید بگوییم ؛ وكیل زبر و زرنگی سر بزنگاه، با استفاده از رازی كه متعلق به دیگری است، یكشبه ثروت هنگفتی به جیب میزند. وكیل قرار است همچنان باقی زندگیاش را در عیش و عشرت و افزایش ثروت سپری كند كه حادثهای همهی نقشههایش را بههم میریزد و مسیر زندگیاش را تغییر میدهد.
جملاتی از متن كتاب زندانی لاس لوماس را در زیر بخوانید:
داستانی كه میخواهم تعریف كنم آنقدر باورنكردنی است كه شاید بهتر باشد از همان اول شروع كنم و یكراست تا پایان ماجرا بروم. اما گفتنش آسان است. همین كه دستبهكار میشوم، میبینم ناچارم از معمایی شروع بكنم. آنوقت میفهمم مشكل یكی دوتا نیست. آه، گندش بزنند! كاریش نمیشود كرد. این داستان با رازی شروع میشود. اما باور كنید امید من این است كه شما وقتی به آخرش میرسید همهچیز را درك كرده باشید، مرا درك كرده باشید.
روز واقعه در سانتا ائولالیا حضور داشته بود و از حقیقت ماجرا خبر داشت. اما از نظر او این ماجرا صرفا چیز خندهداری بود و اهمیتی نداشت. فقط به درد وراجیهای دوستانه میخورد. بنابراین از اطلاعات گرانقیمتی كه دستش بود استفادهای نكرد. من استفاده كردم و همانوقت فهمیدم كه اطلاعات سرچشمهی قدرت است، اما مهم این است كه راه استفاده از آن را بدانی، یا اگر موقعیت اقتضا نمیكند از آن استفاده نكنی. سكوت هم میتواند مایهی قدرت شود.
امروز كه همهچیز شتابان تنزل میكند، با حسرت به یاد روزهایی میافتیم كه اوضاع رو به ترقی داشت. آدمْ مبتذل و راضی باشد بهتر است تا مفلوك و فرهیخته. این را دیگر من نباید به شما بگویم.
هیچكس نمیتواند گذشتهیِ دیگری را ردیابی كند. اهل كجایی؟ ننه بابات كی هستند؟ هر كدام از این سوالهای ما ممكن است زخمی باشد كه التیام ندارد، زخمی كه نمیگذارد دوست داشته باشیم و یا دوستان داشته باشند.