فصلی از یك رمان : « دیروز » اثر موراكامی «دیروز»

كتاب دیروز نوشته هاروكی موراكامی، كه داستانی بلند (بین رمان و داستان كوتاه) است. شرح حال مختصریست از پسری كه به تازگی وارد دانشگاه شده است و درحال گذراندن بخشی از دوران زندگی به‌همراه درگیری‌های روحی و ذهنی‌اش است. و...

1398/02/07
|
16:25

درباره نویسنده : هاروكی موراكامی زادهٔ 12 ژانویه 1949 است. او یك نویسندهٔ ژاپنی است و كتاب‌ها و داستان‌های او در ژاپن و همچنین در سطح بین‌المللی پرفروش شده و به 50 زبان دنیا ترجمه شده‌اند. و میلیون‌ها نسخه از آن در خارج از كشور خودش به فروش رفته‌اند. مهم‌ترین آثار موراكامی عبارتند از؛ تعقیب گوسفند وحشی، جنگل نوروژی، كافكا در كرانه و كشتن كمانداتور است.
كتاب دیروز نوشته هاروكی موراكامی، كه داستانی بلند (بین رمان و داستان كوتاه) است. شرح حال مختصریست از پسری كه به تازگی وارد دانشگاه شده است و درحال گذراندن بخشی از دوران زندگی به‌همراه درگیری‌های روحی و ذهنی‌اش است. ما شاهد برشی خیلی كوتاه از خاطرات جوانی‌اش در آن دوران هستیم.
در پشت جلد كتاب آمده است:
داستان دیروز درباره دو دوست به نام‌های تانیمورا و كیتارو است كه پس از چند سال در كافی شاپ یكدیگر را ملاقات می‌كنند. راوی داستان در حال تحصیل رشته‌ی ادبیات در دانشگاه است و كیتارو برای شركت دوباره در كنكور دانشگاه تلاش می‌كند. موراكامی این داستان را براساس ترجمه‌ی ژاپنی ترانه‌ی دیروز بیتل‌ها به نگارش درآورده است.

«دیروز دو روز قبل از فرداست و یك روز بعد از دو روز قبل است.»

این جمله ساده، بر اساس ترانه بیتلز، آغاز و پایان كتاب بود. اگر با هاروكی موراكامی آشنایید، یقینا تا به حال متوجه ارتباط عمیق و عجیب او و تاثیرپذیری‌اش از گروه موسیقی بیتلز شده‌اید.

موراكامی این داستان را با الهام از قطعه «دیروز» اثر گروه بیتلز آغاز كرده است. درست مثل كتاب جنگل نروژی كه باز هم نگارشش تحت تاثیر آلبوم موسیقی بیتلز با همین نام بود. و این موضوع را در اكثر كاراهای موراكامی دیده‌ایم. انگار كه موسیقی و تاثیرگذاری آن، بخش جدایی ناپذیری از ادبیات خاص موراكامی است. و گویی كه قلمش همیشه به نوعی با موسیقی پیوند خورده باشد.

شاید حتی بتوان بخشی از قلم موراكامی را نوعی ارائه تصویر از موسیقی‌های متفاوت دانست. به طور كلی علاوه بر اینكه مدت‌هاست فهمیده‌ام موراكامی توجه ویژه‌ای به گروه بیتلز دارد، عمیقا نشانم داده كه مقوله هنر تا چه انداره می‌تواند بی‌مرز باشد. مثل یك چرخه بی‌انتها، هنر به هنر ربط پیدا می‌كند، به آن گره می‌خورد، و با لمس بخشی از آن، هنر دیگری متولد می‌شود. به‌نوعی می‌شود گفت هنر همیشه نیرو محركه‌ای بوده برای زایش هنری دیگر.
در این داستان راوی با به یاد آوردن بخشی از آهنگ دیروز، غرق گذشته و خاطرات جوانی می‌شود و برشی از آن‌ها را برایمان بازگو می‌كند. از دوستی‌های عجیبش در آستانه‌ی ورود به دانشگاه، درگیری‌ها و آشفتگی‌های ذهنی‌شان، خواسته‌های نامتعارف، كشش‌های نوجوانی‌شان، تجربه فقدان و تنهایی كه به گفته خودش لازمه رشد یك انسان است.

سختی‌ها و طوفان‌های وخیمی كه ریشه‌های فرو رفته‌ی انسان در خاك را با قوام‌تر می‌كند. درست مانند درختی كه می‌داند، باید، باید زمستان را تاب بیاورد.

مثل همیشه قلم موراكامی چنان گرم و صمیمی است كه از همان ابتدا خودمان را مثل رفیق نزدیكی با او می‌دانیم كه دلمان می‌خواهد به درد دل‌هایش گوش بدهیم. و خاطرات این جوان، ذره ذره به‌واسطه یك موسیقی در ابتدا به ذهن راوی و بعد به ذهن ما هجوم می‌آورند. خاطراتی كه بعضا تلخ هم هستند و هرچند كه عمیق هم نباشند، یاز هم در پایان داستان مزه تلخیشان را زیر زبانمان حس خواهیم كرد.
جملاتی از متن كتاب را در زیر بخوانید :

هجده سال زندگی‌ام را تمام و كمال مرور كردم و دیدم محض نمونه حتا یك اتفاق در آن نیست كه مایه‌ی شرمساری نباشد. نمی‌خواهم مبالغه كنم، اما دوست نداشتم چیزی از گذشته را به خاطر بیاورم. هرچه بود رقت‌انگیز بود. هرچه بیشتر وارد بحر زندگی‌ام می‌شدم، بیشتر از خودم متنفر می‌شدم. (كتاب دیروز – صفحه 9)

اگر از خودم می‌پرسیدم كه زندگی من چطور بوده، یا نگاهم به زندگی چیست، نتیجه هرچه بود مبتذل و قدیمی و سرشار از نكبت و ادبار بود. عجب آدم پست و دون مایه‌ای بودم. اگر به من بود دوست داشتم كل زندگی‌ام را در یك جعبه بچپانم و بعد دور بیاندازمش، جعبه زندگی‌ام را پرت كنم وسط شعله‌های آتش و بایستم به تماشای سوختن و دود شدنش (البته نوع دودی را كه از زندگی نكبت بار من بلند می‌شد، نمی‌دانم.) بگذریم. (كتاب دیروز – صفحه 9)

ببین پسر خوب، یه درس ساده تو این قضیه هست. تك تك آدمای بد شبیه آدم بدا نیستن و همه‌ی آدمای خوب هم دقیقا شكل آدم خوبا نیستن. (كتاب دیروز – صفحه 10)

راستش خودم با دستای خودم وجودم رو دو تیكه كردم. (كتاب دیروز – صفحه 16)

دووم آوردن تو زمستونای سخت باعث می‌شه یه درخت قوی‌تر بشه و حلقه‌های رشدش فشرده‌تر بشن. (كتاب دیروز – صفحه 24)

روان‌شناسا نظری درست می‌گن، اما خیلی براشون مهم نیست. اونا یه جوری به تو نگاه می‌كنن كه انگار می‌دونن چه اتفاقی داره می‌افته. بعد تو رو به حرف می‌آرن و گوش می‌كنن و گوش می‌كنن. خب بابا منم این كارو می‌تونم بكنم. (كتاب دیروز – صفحه 32)

دسترسی سریع