یادداشت روز : زندگی و آثار ابوالبركات بغدادی نگاهی به زندگی و آثار و افكار ابوالبركات بغدادی (بخش سوم)

در بخش اول و دوم از این نوشتار به زندگانی و برخی از اندیشه های فلسفی ابوالبركات پرداختیم و در این نوشتار نیز برخی از افكار فلسفی او را پی می گیریم.

1398/04/11
|
15:56

نویسنده : علی شالچیان

در بخش اول و دوم از این نوشتار به زندگانی و برخی از اندیشه های فلسفی ابوالبركات پرداختیم و در این نوشتار نیز برخی از افكار فلسفی او را پی می گیریم.

از دیدگاه ابوالبركات، نفس جوهری است كه ذاتاً غیرمادی است، و هرگاه كه به بالاترین مرتبۀ كمال برسد، حیاتی در جوار مجردات حاصل می كند و به مشاهدۀ انوار الهی و معرفتِ حقایق هستی نایل می شود و از نعمت های مناسبِ خودش برخوردار می گردد.

كمال نفس در این است كه به جهان فرشتگان و عالم ربوبی بپیوندد، عالمی كه حوزۀ جوهرهای مُفارقِ مُدرِك است. این جوهرها برحسب درجۀ كمال و نقص، از یكدیگر متمایز می ‌شوند و تفاوت آن ها با نفوس در این است كه هیچ گونه نیازی به ماده ندارند. این جوهرهای مُفارق را به اعتباری می توان عقول و به اعتباری می توان ملائكه یا ارواح نامید. آنچه ضروری است این است كه بدانیم آن ها طبایعی غیرمحسوس اند و ذواتی هستند كه حلول و انطباع در جسم و هیأت های جسمانی را پذیرا نیستند. عالم ربوبی حوزۀ معقولات محض و حقایق موجوداتِ محسوس است .

ابوالبركات سخن خود را به مُثل افلاطون می‌كشاند و از مُثل به صُور علمیۀ اشیاء در علم خداوند تعبیر می‌كند. به عقیدۀ مشائیان اگرچه خداوند به امور جزئی عالم است، اما علم او نسبت به آن ها به صورتِ كلی است. یعنی امور جزئی را از به لحاظ اینكه تحت كلیات قرار می گیرند می‌داند؛ زیرا اشیاء جزئی متغیرند و علم نیز به تبع معلوم تغییر می‌كند و تغییر علم مستلزم این است كه عالم نیز تغییر كند؛ در حالی كه خداوند متعال از هرگونه تغییر و تبدیل منزّه است. علم خداوند زمان نمی‌پذیرد و مستفاد از موجودات نیست و از این رو در علم او تغییر و تبدّل راه ندارد.

ابن‌سینا در این‌باره می‌ نویسد: واجب الوجود همه چیز را به صورت كلی می‌داند؛ با این وصف، هیچ چیز بر او پوشیده نیست. خداوند چون ذاتِ خود را تعقل كرد، مبادی موجودات و چیزهایی را كه از آن ها پدید می‌آید، نیز تعقل كرد، از این‌رو هیچ موجودی پدید نمی ‌آید، مگر آنكه از جهتی به سبب تعالیِ وجودش، واجب شود. این سببیت از مبدأ تعالی سرچشمه می‌گیرد و در جریان فعل و انفعالات خود بدانجا می ‌رسد كه جزئیات پدید می‌ آیند. بنابراین خداوند، اسباب و مقتضیات آن اسباب را می ‌داند، پس ضرورتاً مسبّباتی را كه از این اسباب به وجود می ‌آیند و فواصل زمانی و نتایج حاصل از آنها را نیز می‌ داند، زیرا ممكن نیست كه اسباب را بداند و مسببّات را نداند؛ به این ترتیب باری تعالی جزئیات را از آن حیث كه كلّی اند، یعنی از آن حیث كه دارای صفاتند، می ‌داند.

از منظر ابوالبركات علم خداوند به امور جزئی نیز ــ از آن حیث كه جزئی و متغیرند ــ تعلق می ‌گیرد و این مسأله موجب دگرگونی و نقص در ذات باری تعالی نمی ‌شود و نیاز به جسم و امور جسمانی ــ كه خداوند از آن ها منزّه است ــ لازم نمی‌آید، زیرا علم اضافه‌ای (نسبتی) بیش نیست و تغییر اضافه (نسبت) مستلزم تغییر در ذات عالِم نیست. دامنۀ علم خداوند نسبت به هیچ چیز محدود نیست، همان طور كه قدرت او نیز در ایجاد آن ها محدودیتی ندارد.

ابوالبركات یر این باور است كه افعال خداوند منوط به اراده های متجددِ غیرمتناهی است، به این معنا كه خداوند برای هر یك از افعال زمانی باید ارادۀ مجددی بكند و این كار هرگز به پایان نمی‌رسد. به گفتۀ او افعال الهی به قدیم و مُحدَث تقسیم می‌شود و به همین‌سان ارادۀ او نیز به ارادۀ دائم و اراده های متجدد منقسم می‌گردد. ابوالبركات حركات افلاك و دوام آن حركات را به ارادۀ دائم الهی نسبت می‌دهد، ولی حوادث عالم كون و فساد را معلول اراده‌های متجدد خداوند می‌داند و به این ترتیب در مورد ارادۀ الهی قائل به تجدد گشته و آن را منشأ امور تجدد محسوب می كند .

از نظر ابوالبركات، خلقت موجودات، منوط به تعاقب و توالی ارادۀ الهی است، خواه ازلی باشند و خواه زمانی، به این معنا كه از نظر او ارادۀ خداوند سبب حركت می شود و معرفت به انجام این حركت سبب ارادۀ دوم نسبت به حركت دیگر می‌ گردد. ارادۀ دوم اگرچه از حركتِ سابق ناشی می‌ شود، ولی همین اراده است كه سبب حركت دیگر می ‌گردد و با ادامۀ این وضع جریان امور عالم تحقق می‌پذیرد. به عنوان مثال، ارادۀ خداوند سبب می‌شود كه حركت از «الف» به «ب» انجام شود، معرفتی كه از وصول حركت به «ب» حاصل می ‌شود نیز، سبب ارادۀ دوم می گردد و همین ارادۀ دوم است كه حركت از «ب» به «ج» را ایجاد می‌كند. معرفتی كه از وصول حركت به «ج» حاصل می ‌شود، سبب ارادۀ دیگری می شود و آن اراده نیز حركت از «ج» به «د» را ایجاد می‌ كند و این جریان همواره ادامه دارد و هرگز به پایان نمی‌رسد.

این سخنانِ ابوالبركات، شیخ اشراق شهاب‌الدین سهروردی را بر آن داشته است كه دركتاب «المشارع و المطارحات» فصلی با عنوان «فی ابطال قاعدة لابی البركات...» بگشاید و عقیدۀ او را مورد انتقاد قرار دهد.

دسترسی سریع