« چشمهای آبی »

« چشمهای آبی »

. پیش از آنكه بتوانم از خود دفاع كنم نوك كاردی را بر پشت احساس كردم و صدایی نرم شنیدم كه می گفت :
_ تكان نخورید آقا وگرنه می میرید .
بی آنكه سر بگردانم پرسیدم :
_ چه می خواهی ؟
صدای نرم و گویی معذب جواب داد :
_ چشمهایتان را .

8 سال پیش