« بزرگراه»

« بزرگراه»

فردای آن روز، او كف چكمه‌‌ها را از رویی لاستیكی خودرو بریده بود. به بزرگراه رسید. كنارش ایستاد و به آوا‌هایی كه باران می‌ساخت، گوش داد. سپس ناگهان در یك آن، خودرو‌ها آمدند. صد‌ها و مایل‌‌ها از آن‌ها خروشان از جایی كه او ایستاده بود،...

7 سال پیش
« تماس شبانه به خرج مقصد »

« تماس شبانه به خرج مقصد »

او، پیرمردِ هشتادساله، نشست. او در اتاقی متروك، درونِ خانه‌ای متروك، در خیابانی متروك، در شهری متروك، بر روی سیّاره‌ی متروكِ مریخ نشست.
او نشست، همان طور كه پنجاه سالِ گذشته نشسته بود؛ در انتظار.....

7 سال پیش
«عابر پیاده »

«عابر پیاده »

سال‌ها بود كه دیگر چیزی ننوشته بود . مجله و كتاب دیگر فروش نداشت . با خود فكر كرد حالا دیگر همه چیز شب‌ها در خانه ‌های مقبره مانند خلاصه می‌شود .‏مقبره ‌هایی كه با نور خفیف تلویزیون روشن شده اند و مردم مانند مرده ‌های متحرك د‏ر مقابل آن....

7 سال پیش
«داس »

«داس »

در خانه باز بود دو سه بار در زد هیچ چیز جز سكوت در خانه نبود پرده سفید پنجره از باد گرم آهسته تكان میخورد. قبل از این كه وارد خانه شود از سكوت مرگبار آن احساس كرد مرگی در خانه اتفاق افتاده است. ...

7 سال پیش
 «سیب های طلایی خورشید »

«سیب های طلایی خورشید »

فرمانده از پشت عدسی بسیار بزرگ و تیره به بیرون خیره شد، و واقعا خورشید را دید، و تنها چیزی كه در ذهن خود یافت، رفتن به سوی آن خورشید، لمس كردن آن و دزدیدن بخشی از آن بود.....

7 سال پیش
«كتاب و آدم »

«كتاب و آدم »

– حالا دارم كم كم میفهمم كه چه شد كه همه چیز از هم پاشید . كتاب‌های مورد علاقه من از نظر تو مزخرف، و بر عكس… چرا ده سال پیش متوجه این اختلاف فكر و سلیقه نشدیم .
مرد گفت :
– آدم متوجه خیلی از چیز‌ها نمی‌شود موقعی كه… عاشق است .

7 سال پیش
«بزرگراه»

«بزرگراه»

«هرناندو» برای بند آمدن باران ایستاد تا پس از آن دوباره كار شخم زدن زمین‌‌ها را از سر بگیرد. در پایین دست، رودخانه‌ی قهوه‌ای رنگ می‌جوشید و در مسیرش پهن‌تر می‌شد. بزرگراهی بتونی مانند ...

8 سال پیش
«موشك ران»

«موشك ران»

مادر گفت: «ده سال پیش پیش به خودم گفتم چی میشه اگه روی سیاره‌ی ناهید بمیره؟ اون وقت ما هیچ وقت دل‌مون نمیاد ناهید رو نگاه كنیم. چی میشه اگر روی مریخ بمیره؟ هیچ وقت دل‌مون نمیاد دوباره مریخ سرخ‌رنگ رو توی آسمون نگاه كنیم، بی اون كه ...

8 سال پیش
«تیره بودند با چشمان طلایی»

«تیره بودند با چشمان طلایی»

هری بارها گفته بود: «ما مال این‌جا نیستیم. ما مال زمینیم. این‌جا مریخه! این‌جا برای مریخی‌ها ساخته شده. كورا! جان من بیا یه بلیت برای برگشت به خونه بگیریم!»

8 سال پیش