« شهروندی در فضا»

« شهروندی در فضا»

شغلم خوب بود، ولی من نمی‌توانستم در حالی كه دوربین‌های مخفی روی دستانم تمركز كرده بودند كارم را درست انجام دهم. نه این كه به خود دوربین‌ها اهمیتی دهم، نه؛ موضوع صدای وزوزی بود كه آن‌ها از خودشان در می‌آوردند. نمی‌توانستم تمركز كنم.

7 سال پیش
« آن روز كه فضایی ها آمدند »

« آن روز كه فضایی ها آمدند »

آقای بایرسون در صندلی دسته‌دار من نشسته بود و روزنامه‌ی عصر را می‌خواند. نود تا صد و بیست سانتی‌متر قد داشت و رنگ موهایش نارنجی بود. خانم بایرسون هم همان‌قدر كوچك بود و همان‌قدر موهایش نارنجی بود و داشت چیزی نارنجی-سبز را می‌بافت.و....

7 سال پیش
« خواب آبی عمیق»

« خواب آبی عمیق»

گرستون علاقه‌ای به دیدن دروازه‌های مرگ نداشت. باشد برای وقتی كه حس چیزهای این طوری آمد. او از آبشار «كوشش خلاق» هم گذشت. با خودش فكر كرد كه دوره‌ی خلاقیتش هم می‌تواند بماند برای بعداً. ...

7 سال پیش
« دنیای دلخواه »

« دنیای دلخواه »

تامكینز گفت: در این باره كاری از دستم ساخته نیست. نمی‌توانم آن را بازگردانم. این انتقال فشار شدیدی بر سلسله‌ی اعصاب وارد می‌كند، و به همین سبب امید زندگی را كاهش می‌دهد. دولت به همین دلیل كار مرا غیر قانونی اعلام كرده است.

7 سال پیش
« كفش »

« كفش »

كمی ‌تلویزیون تماشا كردم و بعد به تختخواب رفتم. خریدن یك جفت كفش هوشمند حسابی من را از پا انداخته بود. نیمه‌های شب از خواب بیدار شدم. كفش‌ها داشتند كاری می‌كردند. حتی بدون پوشیدن آن‌ها هم می‌توانستم این را بفهمم....

7 سال پیش